بیمانندفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیبدیل، بیمثال، بیچون، بیمثل، بینظیر، بیهمتا، فرد، فرید، یکتا، یگانه ۲. تک، نادر، نادره، یکه ≠ عادی ۳. یتیم
بی مانندلغتنامه دهخدابی مانند.[ ن َن ْ ] (ص مرکب ) (از: بی + مانند) بی مثل و بی نظیر. (آنندراج ). بی نظیر. بی عدیل . (ناظم الاطباء). بی جفت .بی همتا. بی شبه . بی کفو. بی مثال . بی ب
بی ماننددیکشنری فارسی به انگلیسیincomparable, inimitable, nonpareil, peerless, unapproachable, unique
بی مانندفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنکه یا آنچه در خوبی یا بدی همتا نداشته باشد؛ بیمثل؛ بینظیر؛ بیهمتا.
بمانندلغتنامه دهخدابمانند. [ ب ِ ن َن ْ دِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب )کلمه ٔ تشبیه است . (آنندراج ). مثل . نظیر. شبیه . مانند. بماننده . برسان . بسان . چون . همچون . چنو. رجوع به مانند
بمانندهلغتنامه دهخدابماننده ٔ. [ ب ِ ن َن ْ دَ / دِ ی ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) کلمه ٔ تشبیه . (آنندراج ). شبیه . نظیر. همتا. بمانند. رجوع به بمانند و مانند شود : بماننده ٔ نامدار ار