لغتنامه دهخدا
مرصوص . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَص ّ. رجوع به رص شود. استوار کرده شده .(غیاث ) (آنندراج ). استوار. محکم . متصل . منضم . پیوسته : اساس آن خصوصیت بغایت محکم و مرصوص (جامعالتواریخ رشیدی ). || بنیادی استوار. (منتهی الارب ). بنای به ارزیز برآورده