وکوکلغتنامه دهخداوکوک . [ وَک ْ وَ ] (اِ صوت ) آواز و صدا و غوغای سگ را گویند. (برهان ) (آنندراج ). وک وک . وق وق . وغ وغ . آواز سگ . (حاشیه ٔ برهان قاطع) : چون سگان محله چست بایستند وک وک آغاز کنند. (معارف بهأولد چ 1338 هَ .ش . ص <sp
پوکوکلغتنامه دهخداپوکوک . [ پ ُ ک ُ ] (اِخ ) نام یکی از سیاحان انگلیسی ، وی بسال 1704 م . در سوتامپتون تولد یافت و در سال 1765 م . درگذشت . وی در مشرق زمین بسیاحت پرداخت ، مصر، سوریه ، جزیرة العرب ، و آناطولی را بدید و سیاحت ن
پوکوکلغتنامه دهخداپوکوک . [ پ ُ ک ُ ] (اِخ ) یکی از مستشرقین انگلیسی متولد بسال 1604 م . و متوفی بسال 1690 م . وی مدرس زبان عرب در آکسفورد بود و تاریخ ابوالفرج و بعض دیگر از آثار عربیه را بانگلیسی ترجمه و نقل کرده است . (قاموس
پوکوکلغتنامه دهخداپوکوک . [ پ ُ ک ُ ] (اِخ ) پسر پوکوک مستشرق انگلیسی مذکور در ماده ٔ قبل . وی بزبان عرب آشنائی داشت و در معیت پدرش تاریخ مصر عبداللطیف و پاره ای از کتب دیگر عربی را به انگلیسی نقل و ترجمه کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
وکوکةلغتنامه دهخداوکوکة. [ وَک ْ وَ ک َ ] (ع مص ) گرد گردیدن به رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || گریختن از جنگ . (منتهی الارب ). || (اِ) هدیر کبوتر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
پارسلغتنامه دهخداپارس . (اِ) آواز سگ . بانگ سگ . علالای سگ .عَوعَو. هفهف . عفعف . وَغواغ . وَعوع . وَکوَک . نوف .- پارس کردن ؛ عوعو کردن سگ . نوفیدن . بانگ کردن سگ به شب چون غریبی نزدیک شود.- امثال :سگ در خانه ٔ صا
وکوکةلغتنامه دهخداوکوکة. [ وَک ْ وَ ک َ ] (ع مص ) گرد گردیدن به رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || گریختن از جنگ . (منتهی الارب ). || (اِ) هدیر کبوتر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
پوکوکلغتنامه دهخداپوکوک . [ پ ُ ک ُ ] (اِخ ) نام یکی از سیاحان انگلیسی ، وی بسال 1704 م . در سوتامپتون تولد یافت و در سال 1765 م . درگذشت . وی در مشرق زمین بسیاحت پرداخت ، مصر، سوریه ، جزیرة العرب ، و آناطولی را بدید و سیاحت ن
پوکوکلغتنامه دهخداپوکوک . [ پ ُ ک ُ ] (اِخ ) یکی از مستشرقین انگلیسی متولد بسال 1604 م . و متوفی بسال 1690 م . وی مدرس زبان عرب در آکسفورد بود و تاریخ ابوالفرج و بعض دیگر از آثار عربیه را بانگلیسی ترجمه و نقل کرده است . (قاموس
پوکوکلغتنامه دهخداپوکوک . [ پ ُ ک ُ ] (اِخ ) پسر پوکوک مستشرق انگلیسی مذکور در ماده ٔ قبل . وی بزبان عرب آشنائی داشت و در معیت پدرش تاریخ مصر عبداللطیف و پاره ای از کتب دیگر عربی را به انگلیسی نقل و ترجمه کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
استافیلوکوکلغتنامه دهخدااستافیلوکوک . [ اِ ل ُ کُک ْ ] (فرانسوی ، اِ) میکربی که در بثره ٔ حیوان و در گرد و غبار هست که تولید ریم کند، و از دسته ٔ باکتریهای کروی است .
توکوکلغتنامه دهخداتوکوک . [ ت َ وَک ْ وُ ] (ع مص ) گرد گردیدن برفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).