زحالفلغتنامه دهخدازحالف . [ زَ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ زُحلوفة، جای لغزان از بالا به نشیب که کودکان بر آن بلغزند، یا جای نشیب ... (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ زُحلوفُة، جانو
زالفالغتنامه دهخدازالفا. (اِخ ) ملکه ٔ باستانی مصر است و در عهد او فراعنه بر مصر دست یافتند. زالفا دخترعمه ٔ حوریا نخستین ملکه ٔ مصر و از فرزندان نوح است . پدر حوریا: طوطیس بن ما
زحالیقلغتنامه دهخدازحالیق . [ زَ ] (ع اِ) ج ِ زُحلوقة، لغتی در زحلوفه و زحلوکه ، جای لغزیدن کودکان از بالا بنشیب . (از منتهی الارب ). رجوع به زحلوقة، زحلوفة، زحالیف ، زحالف ، زحلو
زحالیکلغتنامه دهخدازحالیک . [ زَ ] (ع اِ) ج ِ زحلوکة، لغتی در زحلوفة و زحلوقه ، جای لغزیدن کودکان از بالا به نشیب . رمژک . (از منتهی الارب ). رجوع به زحلوکه ، زحلوقه ، زحلوفه ، زح
زحالقلغتنامه دهخدازحالق . [ زَ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ زُحلوقة، لغتی در زحلوفه و زحلوکة، جای لغزیدن کودکان از بالا بنشیب . (از منتهی الارب ). رجوع به زحلوقة، زحلوفه ، زحالف ، زحالیف ، ز
زحاف طائیلغتنامه دهخدازحاف طائی . [ زَح ْ حا ف ِ ] (اِخ ) از مجاهدان بصره بود در روزگار زیاد. (از عقد الفرید ج 1 ص 169).
زحلوفةلغتنامه دهخدازحلوفة. [ زُ ف َ ] (ع اِ) جانورکی است کوچک که بر پای میرود و بمورچه میماند. ج ، زحالف ، زحالیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به زحالیف شود.
زحلیفلغتنامه دهخدازحلیف . [ زَ ] (ع اِ) جای لغزیدن کودکان در سراشیبی یا هر مکان سراشیب و لغزان . زحلوفه و زحلوف نیز گویند. ج ، زحالف ، زحالیف . (از متن اللغه ). || جای نرم و لغزا
زحالیقلغتنامه دهخدازحالیق . [ زَ ] (ع اِ) ج ِ زُحلوقة، لغتی در زحلوفه و زحلوکه ، جای لغزیدن کودکان از بالا بنشیب . (از منتهی الارب ). رجوع به زحلوقة، زحلوفة، زحالیف ، زحالف ، زحلو
زحالیکلغتنامه دهخدازحالیک . [ زَ ] (ع اِ) ج ِ زحلوکة، لغتی در زحلوفة و زحلوقه ، جای لغزیدن کودکان از بالا به نشیب . رمژک . (از منتهی الارب ). رجوع به زحلوکه ، زحلوقه ، زحلوفه ، زح