وصابلغتنامه دهخداوصاب . [ وِ ] (ع ص ،اِ) ج ِ وَصِب . بیماران و رنجوران . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به وصب شود.
گوشابPotamogetonواژههای مصوب فرهنگستانسردهای آبزی اغلب چندساله از گوشابیان که بیشتر در آب شیرین میروید و دارای زمینساقه است و برگها اغلب بهجز در محل گلدهی ساقه، متقابل هستند
وسوبلغتنامه دهخداوسوب . [ وُ ] (ع اِ) ج ِ وَسْب ، و آن چوبی است که نزدیکی تگ چاه اندازند چو خاکش ریزان باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به وسب شود.
وصابیلغتنامه دهخداوصابی . [ وَ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ وَصِب . به معنی بیماران و رنجوران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
زاحدلغتنامه دهخدازاحد. [ ح ِ ](اِخ ) قلعه ای است بر کوه وِصاب در یمن و از ملحقات زَبید است . (معجم البلدان ) (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به زبید و وصاب شود.
خضراءلغتنامه دهخداخضراء. [ خ َ ] (اِخ ) نام دژیست در یمن در کوه وصاب از ناحیه ٔ زبید. (از معجم البلدان ).
ظفرانلغتنامه دهخداظفران . [ ظَف ِ ] (اِخ ) قلعه ای است در نواحی کاد به یمن . || قلعه ای است در کوه وصاب در یمن نزدیک زبید.
عتمةلغتنامه دهخداعتمة. [ ع ُ ت ُ م َ ] (اِخ ) حصنی است در کوههای وصاب از نواحی زبید. (معجم البلدان ).
وصبلغتنامه دهخداوصب . [ وَ ص ِ ] (ع ص ) بیمار. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). بیمار و رنجور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دردمند. (مهذب الاسماء). ج ، وَصابی ̍، وِصاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
وصابیلغتنامه دهخداوصابی . [ وَ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ وَصِب . به معنی بیماران و رنجوران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
اوصابلغتنامه دهخدااوصاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَصَب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیماریها و امراض : ما نیز در اقسام اسقام و نوائب اوصاب و شوائب اعلال بر امید اقامت و ایلال مغرور و مسرورمیباشیم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به وصب شود.