وَاصِبٌفرهنگ واژگان قرآندائمي و شديد - واجب و لازم (کلمه وصب در اصل به معناي بيماري مزمن و غير قابل علاج است وصب وصوبا يعني دايم شد دايم شدني ، و وصب الدين يعني دين ، واجب و لازم شد ،
واصبلغتنامه دهخداواصب . [ ص ِ ](ع ص ) دائم . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). همیشگی . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) : و لهم عذاب واصب
واصب قندهاریلغتنامه دهخداواصب قندهاری . [ ص ِ ب ِ ق َ دِ ] (اِخ ) این نام در تذکره ٔ «صبح گلشن » و «روز روشن » و «شمع انجمن »واهب آمده و اصح به نظر میرسد. رجوع به واهب شود.
واصبةلغتنامه دهخداواصبة. [ ص ِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث واصب . رجوع به واصب شود. || دشت سخت دور ودراز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واصبلغتنامه دهخداواصب . [ ص ِ ](ع ص ) دائم . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). همیشگی . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) : و لهم عذاب واصب
واصب قندهاریلغتنامه دهخداواصب قندهاری . [ ص ِ ب ِ ق َ دِ ] (اِخ ) این نام در تذکره ٔ «صبح گلشن » و «روز روشن » و «شمع انجمن »واهب آمده و اصح به نظر میرسد. رجوع به واهب شود.
واصبةلغتنامه دهخداواصبة. [ ص ِ ب َ ] (ع ص ) مؤنث واصب . رجوع به واصب شود. || دشت سخت دور ودراز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
حسین صبوحیلغتنامه دهخداحسین صبوحی . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ ] (اِخ ) شاعر موسیقی دان و هنرمند سده ٔ یازدهم هجری بود. از خوانسار برخاست و به تبریز شده و از آنجا باتفاق ملا واصب به گیلان رفت
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی مافروخی مکنی به ابوالفتح . مؤلف کتاب محاسن اصفهان او را در زمره ٔ متقدمین اهل ادب اصفهان یاد کند و گوید: استاد ابوالفتح احمدبن