چورمهلغتنامه دهخداچورمه . [ م ِ ] (اِخ ) مرکزدهستان جیرستان بخش باجگیران شهرستان قوچان است . 216 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات وانواع میوه هاست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
گورمهلغتنامه دهخداگورمه . [ م ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش سوران شهرستان سراوان واقع در 34000 گزی خاور سوران و 12000 گزی خاور راه مالرو سوران به ایرافشان . سکنه ٔ آن 30 تن است . (از فرهنگ جغ
سبق ورمایهفرهنگ فارسی معین( ~ . وَ یِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) شرط ، پیمانی بین دو نفر برای مسابقه در اسب دوانی و تیراندازی .
flockingدیکشنری انگلیسی به فارسیflocking، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، جمع کردن، بصورت گله ورمه در امدن
flockedدیکشنری انگلیسی به فارسیflocked، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، جمع کردن، بصورت گله ورمه در امدن
flockدیکشنری انگلیسی به فارسیگله، رمه، جمعیت، دسته پرندگان، گروه، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، جمع کردن، بصورت گله ورمه در امدن
flocksدیکشنری انگلیسی به فارسیگله، رمه، جمعیت، دسته پرندگان، گروه، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، جمع کردن، بصورت گله ورمه در امدن
قطيعدیکشنری عربی به فارسیرمه , گله , گروه , جمعيت , دسته پرندگان , بصورت گله ورمه در امدن , گردامدن , جمع شدن , ازدحام کردن , گرد امدن , متحد کردن
چورمهلغتنامه دهخداچورمه . [ م ِ ] (اِخ ) مرکزدهستان جیرستان بخش باجگیران شهرستان قوچان است . 216 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات وانواع میوه هاست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
حورمهلغتنامه دهخداحورمه . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت . ناحیه ای است کوهستانی گرمسیری . دارای 150 تن سکنه میباشد. از رودخانه مشروب میشود. محصولاتش غلات و خرما. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغر
گورمهلغتنامه دهخداگورمه . [ م ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش سوران شهرستان سراوان واقع در 34000 گزی خاور سوران و 12000 گزی خاور راه مالرو سوران به ایرافشان . سکنه ٔ آن 30 تن است . (از فرهنگ جغ
قورمهلغتنامه دهخداقورمه . [ قُرْ م َ ] (ترکی ، اِ) قُرمه . از ترکی قاوورماق بمعنی بریان کردن . (سنگلاخ ). مطلق بریان خصوصاً گوشت بریان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). و طرز تهیه قورمه بدین گونه است که گوشت بی استخوان را خرد کرده با کمی آب بار کنند، نیم پز که شد نمک میزنند و پس از ت