ورجلغتنامه دهخداورج . [وِ رَ ] (اِ) وج . دارویی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا). اگر ترکی . (ناظم الاطباء).
ورجلغتنامه دهخداورج . [ وَ] (اِ) جلوخان و پیشگاه خانه . (ناظم الاطباء). || ارج . قدر و مرتبه . (از آنندراج ) (برهان ). بزرگی و بزرگواری و عظمت و شأن و شوکت و قدر و لیاقت و قیم
ورجه ورجه کردنفرهنگ انتشارات معین(وَ جِ. جِ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) جست و خیز کردن ، جُنب و جوش کردن .
ورجافرهنگ نامها(تلفظ: varjā) (ورج = ارج + ا (پسوند نسبت)) منسوب به ارج ، دارای ارج و ارزش ، دارای قدر و مرتبه .
ورجافرهنگ نامها(تلفظ: varjā) (ورج = ارج + ا (پسوند نسبت)) منسوب به ارج ، دارای ارج و ارزش ، دارای قدر و مرتبه .
ورجمندلغتنامه دهخداورجمند. [ وَ م َ ] (ص مرکب ) ارجمند. (یادداشت مؤلف ) : ورجمندی که از او ورج همی گیرد ورج نامداری که از او نام همی گیرد نام . لامعی .|| دارنده ٔ فره ٔ ایزدی . خ