نگران داشتنلغتنامه دهخدانگران داشتن . [ ن ِ گ َ ت َ ](مص مرکب ) در انتظار داشتن . منتظر گذاشتن . در بیم وامید باقی گذاشتن . مشوش و مضطرب داشتن : روزگاری است که ما را نگران می داری مخلصان را نه به وضع دگران می داری .حافظ.
تخییلفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در بدیع، ابداع کردن وجوه خیالی برای ستایش یا نکوهش چیزی بهطوریکه در شنونده و خواننده تٲثیر کند و اثری از حزن یا نشاط یا بیموامید پدید بیاورد؛ ایهام.۲. [قدیمی] به خیال افکندن.۳. [قدیمی] به کسی تهمت زدن.
امید داشتنلغتنامه دهخداامید داشتن . [ اُ/اُم ْ می ت َ ] (مص مرکب ) امیدوار بودن . امل . (فرهنگ فارسی معین ). ترجیه . (تاج المصادر بیهقی ). امید داشتن بر چیزی و یا در چیزی ؛ چشم داشتن و بر آن چیز نگران بودن . (ناظم الاطباء). تأمیل . بیوسیدن . رجاء. ارتجاء. ترجی . (
شمردنلغتنامه دهخداشمردن . [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص ) شمار کردن . تعداد نمودن . حساب کردن . (ناظم الاطباء). حَسبان . حُسبان . عدد. شماردن . شمریدن . تعدیه . تعداد. تعداد کردن . احصاء. محاسبه . احتساب . (یادداشت مؤلف ). ح