آزار دادن کسی برای تنبیه، گرفتن اقرار، یا واداشتن به انجام کاری.
〈 شکنجه کردن: (مصدرمتعدی)
۱. شکنجه دادن؛ رنجوآزار دادن.
۲. آزار کردن متهم با آلات و ادوات شکنجه تا از او اقرار بگیرند.
آزار، اذیت، ایذاء، تعذی، تعذیب، زجر، سیاست، ضرب، عذاب
torment, torture