اسرائیللغتنامه دهخدااسرائیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن زکریابن یوحنابن طیفوری بن یوحنامشهور به ابن طیفوری . از مشاهیر و معتبرین اطباء بغداد است . و او در سمط سریانیان منظوم ، و در عداد مع
اسرائیللغتنامه دهخدااسرائیل . [ اِ ] (اِخ ) اسرال . نام فرشته ای است و لغتی است در اسرائین . و کلمه اعجمی است مانندجبرین و اسماعین و اسرائین . || اسرائیل در عبری بمعنی کسی است که ب
اسرائیللغتنامه دهخدااسرائیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سلجوق . خوندمیر در حبیب السیر آرد: در بعض کتب معتبره مسطور است که چون سلطان محمود غزنوی بر حال آل سلجوق مطلع شد ایلچی فرستاد و التما
اسرائیللغتنامه دهخدااسرائیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سهل . متقدم در صناعت طب ّ و نیکومعالجه و بترکیب ادویه خبیر بود. او راست : کتابی مشهور در تریاق و آن کتاب را نیکو تألیف کرده است . (
اسرائیل الغتنامه دهخدااسرائیل ا. [ اِ لُل ْ لاه ] (اِخ ) لقب یعقوب پیغامبر. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). رجوع به اسرائیل شود.
اسرائیل ابایلولغتنامه دهخدااسرائیل ابایلو. [ اِ ؟ ] (اِخ ) یکی از امرای عهدسلطان اویس ایلخانی و سلطان حسین پسر او. رجوع بفهرست ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو شود.
اسرائیلیلغتنامه دهخدااسرائیلی . [ اِ ] (اِخ ) اوحدالدین عمران بن صدقة. رجوع به عمران و رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 213 و 214 شود.
اسرائیلیةلغتنامه دهخدااسرائیلیة. [ اِ لی ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به اسرائیل . رجوع به اسرائیل (بنی ) شود.