وادنگ کردنلغتنامه دهخداوادنگ کردن . [ دَ ک َ دَ ](مص مرکب ) از گفته برگشتن . دبه کردن . دبه درآوردن . وادنگ آوردن . وادنگ درآوردن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دبه کردن و وادنگ آوردن و وادنگ درآوردن شود.
وادنگلغتنامه دهخداوادنگ . [ دَ ](اِ) نکول . انکار پس از اقرار. دبه . در تداول عوام دبه و واقول . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دبه شود.
وادیینیلغتنامه دهخداوادیینی . [ یَی ] (ص نسبی ) منسوب است به وادیین که شهری است در کوههای سراة و نزدیک شهرهای قوم لوط بوده است . (از انساب سمعانی ورق 575).
وادیینیلغتنامه دهخداوادیینی . [ یَی ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن موسی بن محمدبن المثنی الوادیینی از محدثان بود وی از ابوالعباس حمیدبن نفیح بن ابراهیم البلدی روایت کرده که او هم از ابوبکر احمدبن محمدبن عبدوس النسوی الحافظ روایت کرده است . (از لباب الانساب ).
وادنگ درآوردنلغتنامه دهخداوادنگ درآوردن . [ دَ دَ وَ دَ ] (مص مرکب )رجوع به وادنگ آوردن و دبه کردن و دبه آوردن شود.
وادنگ آوردنلغتنامه دهخداوادنگ آوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) نکول کردن . واقول آوردن . دبه آوردن . دبه درآوردن . وادنگ درآوردن . وادنگ کردن . (یادداشت مؤلف ). دبه کردن . جر زدن . رجوع به دبه درآوردن شود.
وادنگلغتنامه دهخداوادنگ . [ دَ ](اِ) نکول . انکار پس از اقرار. دبه . در تداول عوام دبه و واقول . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دبه شود.
دبه کردنلغتنامه دهخدادبه کردن . [ دَب ْ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جر زدن . دبه درآوردن . دبه آوردن . پس از قرارداد کتبی یا قولی از قرار و قول زیاده خواستن . وادنگ کردن . زیر حرف خود زدن . وادنگ درآوردن . از قول برگشتن .- عشقش دبه کردن </s
وادنگلغتنامه دهخداوادنگ . [ دَ ](اِ) نکول . انکار پس از اقرار. دبه . در تداول عوام دبه و واقول . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دبه شود.
وادنگلغتنامه دهخداوادنگ . [ دَ ](اِ) نکول . انکار پس از اقرار. دبه . در تداول عوام دبه و واقول . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دبه شود.