لب برگردانلغتنامه دهخدالب برگردان . [ ل َ ب َ گ َ ] (ن مف مرکب ) جامه که گریبان آن به طرف وحشی تا شود.
برگرداندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازگرداندن، برگردانیدن ۲. برگشت دادن، بازگشتدادن، پس دادن ۳. وارو کردن ۴. پشتورو کردن ۵. واژگون کردن ۶. تغییر دادن ۷. ترجمه کردن ۸. بالا آوردن، استفراغ کردن،
برگرداندندیکشنری فارسی به انگلیسیavert, divert, return, invert, puke, regurgitate, render, retrieve, rewind, spew, turn, turnover, wheel
لبلغتنامه دهخدالب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گ
دادنلغتنامه دهخدادادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن
بابلغتنامه دهخداباب . (ع اِ) به عربی در خانه را گویند. (برهان ). در تازی در خانه را گویند. (هفت قلزم ). در. (صراح اللغه ) (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی نسخه ٔ خطی مؤلف ص 24) (
دریالغتنامه دهخدادریا. [ دَرْ ] (اِ) معروف است و به عربی بحر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). آب بسیار که محوطه ٔ وسیعی را فراگیرد و به اقیانوس راه دارد مجموع آبهای نمکی که جزء ا
شترلغتنامه دهخداشتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ است ولی دارای دندان