برگرداندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازگرداندن، برگردانیدن ۲. برگشت دادن، بازگشتدادن، پس دادن ۳. وارو کردن ۴. پشتورو کردن ۵. واژگون کردن ۶. تغییر دادن ۷. ترجمه کردن ۸. بالا آوردن، استفراغ کردن،
برگرداندندیکشنری فارسی به انگلیسیavert, divert, return, invert, puke, regurgitate, render, retrieve, rewind, spew, turn, turnover, wheel
لبلغتنامه دهخدالب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گ
ریلبرگردانrail fork, rail turnerواژههای مصوب فرهنگستاناهرمی با گیرۀ انتهایی برای گرفتن و برگرداندن ریل بر روی لبه یا بالا بردن آن
نوشتنلغتنامه دهخدانوشتن . [ ن َ وَ ت َ ] (مص ) پیچیدن . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (آنندراج ). درنوردیدن . (برهان قاطع). نوردیدن . (غیاث اللغات ). لای چیزی پیچیدن : چو آن خردرا
قلبلغتنامه دهخداقلب . [ ق َ ] (ع مص ) بر دل کسی زدن . || پشت چیزی را به جانب شکم گردانیدن . || میرانیدن خدای کسی را. || برگردانیدن . || باژگونه گردانیدن . || بازگردانیدن مردمان
کلاهلغتنامه دهخداکلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز