هکاعلغتنامه دهخداهکاع . [ هَُ ] (ع اِ) سرفه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خواب که بعدِ ماندگی آید، و خواهانی جماع از اینجاست . (منتهی الارب ). خواب پس از تعب . (اقرب الموارد).
حکاءةلغتنامه دهخداحکاءة. [ ح ُ ءَ ] (ع اِ) کرمی است یا عضایه (؟) سطبر. حکاة. ج ، حکا. (منتهی الارب ).
هقاعلغتنامه دهخداهقاع . [ هَُ ] (ع اِمص ) غفلت و فراموشی از اندوه یا بیماری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حکايةدیکشنری عربی به فارسیتمثيل , حکايت , کنايه , نشانه , علا مت , قصه ء کوتاه , امثال , ضرب المثل , افسانه , داستان , قصه , شرح , چغلي , خبرکشي , جمع , حساب , لقمه چرب ونرم , چيز عالي , خرده ريز
هکوعلغتنامه دهخداهکوع . [ هَُ ] (ع مص ) آرمیدن زیر درخت و جای گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فرودآمدن به قوم بعدِ شام . (منتهی الارب ). فرودآمدن به قوم پس از فرارسیدن شامگاه . (از اقرب الموارد). || نگونسار افتادن بر زمین . (منتهی الارب ). || رفتن . یقال :ماادری أین هکع؛ یعنی نم