هورزنگیلغتنامه دهخداهورزنگی . [ هََ رِ ] (اِخ ) نام مردابی به خوزستان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هورالعظیم شود.
چهارزنلغتنامه دهخداچهارزن . [ چ َ / چ ِزَ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است : ننگری کاین چهارزن هموارهمی از هفت شوی چون زاید.ناصرخسرو.
چهارگزینلغتنامه دهخداچهارگزین . [ چ َ گ ُ ] (اِخ ) چهاریار. چهارکس که گزیده و منتخب بودند از دیگر مردم صدر اسلام و آن چهار خلفای راشدین باشند؛ یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و علی (ع ). (از ناظم الاطباء).
چهارزانولغتنامه دهخداچهارزانو. [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از نشستن است . مربعنشینی . قرار گرفتن روی زمین به کیفیتی که هر دو ساق پا به جانب داخل خم و با یکدیگر متقاطع گردند و سر زانوان به جانب بیرون متمایل باشند و کف پا در زیر آن واقع شود :</sp