جاموسلغتنامه دهخداجاموس . (معرب ، اِ) گاومیش . (منتهی الارب ). معرب گامیش که مخفف گاومیش است . در این دیار مردم این زمانه بجهت تفرقه ٔ نر و ماده ٔ نر را جاموس گویند به تعریب و ما
جعموسلغتنامه دهخداجعموس . [ ج ُ ] (ع اِ) پلیدی مردم و غیر آن . (منتهی الارب ). غائط. گوه . گه . فضله . ج ، جعامیس . رجوع به جعامیس و جعمسه شود.
جانوسارلغتنامه دهخداجانوسار. (اِخ ) نام شخصی بوده همدانی ملازم دارای بن داراب ، و او دارای صاحب خود را در جنگ سکندر بفریب و مکر و حیله بقتل آورده و سکندر نیز او را بسبب قتل دارا بج
جانوسپارلغتنامه دهخداجانوسپار. (اِخ ) نام دستور و وزیر دارا (اصل این کلمه گویا بمعنی جانوسیار است پس جانوسیار صحیح است . (لغات شاهنامه ٔ دکتر شفق ص 99). نام مرد همدانی ملازم دارا که
جانوسپارلغتنامه دهخداجانوسپار. (اِخ ) نام موبد خسروپرویز. (ولف ) : کجاست آن سرافراز جانوسپارکه با تخت زر بود و با گوشوار.فردوسی .
جوامیسلغتنامه دهخداجوامیس . [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جاموس . (دهار) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به جاموس شود.
انغرالغتنامه دهخداانغرا. [ اُ ن َ ] (اِ) (گیاه ) انوتیرا. رأس الجاموس . (از ترجمه ٔ فرانسوی ابن البیطار ج 1ص 148). انوتیزا. اتوزن . (از مفردات ابن البیطار) . و رجوع به هر دو متن