همپایهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که با دیگری در یک درجه و پایه باشد.۲. دو نفر که دارای شغل و مقام نظیر هم باشند.
هم پایهلغتنامه دهخداهم پایه . [ هََ ی َ / ی ِ ](ص مرکب ) هم مرتبه و هم رتبه . (آنندراج ) : هم پایه ٔ آن سران نگردی الا به طریق نیک مردی .نظامی .
همپایهسازco-ordinatorواژههای مصوب فرهنگستانحروف و نشانههای ایجادکنندۀ همپایگی متـ . پیوند همپایهساز co-ordinating conjunction
همپایهسازco-ordinatorواژههای مصوب فرهنگستانحروف و نشانههای ایجادکنندۀ همپایگی متـ . پیوند همپایهساز co-ordinating conjunction
هم افسرلغتنامه دهخداهم افسر. [ هََ اَ س َ ] (ص مرکب ) همپایه . هم درجه : عیوق به دست زورمندی برده ز هم افسران بلندی .نظامی .
همتا شدنلغتنامه دهخداهمتا شدن . [ هََ ش ُدَ ] (مص مرکب ) برابر شدن . همپایه شدن : نفس مردم را خداوندان عقل از روی هوش برکشد تا با کرام الکاتبین همتا شود.ناصرخسرو.
کمال الدین فارسیلغتنامه دهخداکمال الدین فارسی . [ ک َ لُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) محمدبن الحسن مکنی به ابوالحسن متوفی به سال 720 هَ . ق . (1320 م .) یکی از دانشمندان سرشناس و همپایه ابن الهیثم بلک