حصحاصلغتنامه دهخداحصحاص . [ ح َ ] (ع اِ) خاک . (آنندراج ). || (ص ) قرب حصحاص ؛ سیر سریع که فتورندارد. (منتهی الارب ). شب روی سریع. (ناظم الاطباء).- سیر حصحاص ؛ مانند سیر حثحاث . تند. (نشوء اللغة ص 140).
درخشانلغتنامه دهخدادرخشان . [ دُ / دَ / دِ رَ ] (نف ) درفشان . درخشنده . رخشان . تابان .روشنی دهنده . (برهان ). لرزان و تابان . (غیاث ) (آنندراج ). لامع. نوربخش . ضیاپاش . (ناظم الاطباء). در حال درخشیدن . ابلج . بارق . براق . ب