نیلفریلغتنامه دهخدانیلفری . [ ل ُف َ ] (ص نسبی ) به رنگ نیلوفر. کبودرنگ : رزم تو نوبهار شد زآنکه در او برآوردنیلفری حسام تو از تن خصم ارغوان .سراج (از آنندراج ).
نیلفرلغتنامه دهخدانیلفر. [ ل ُ ف َ ] (اِ) نیل پر. نیلوفر. (جهانگیری ) (آنندراج ) (برهان قاطع). رجوع به نیلپر ونیلوفر شود : هوای سیلی حکم تو گر بر او بوزدکبودرنگ شود همچو نیلفر آتش .ثنائی (از آنندراج ).