نیل فاملغتنامه دهخدانیل فام . (ص مرکب ) نیل رنگ . کبود. به رنگ نیل : آمد هلال روزه و بنمود روی خویش مانند نعل زرین از چرخ نیل فام .سوزنی .
نیلفامفرهنگ نامها(تلفظ: nilfām) (سنسکریت ـ فارسی) (نیل + فام (پسوند برای رنگ)) ، نیل رنگ ، کبود ، به رنگ نیل .
نیلراملغتنامه دهخدانیلرام . (اِخ ) نام فرشته ای که پرورنده و رب النوع برف و باران و تگرگ است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
نیلگویش دزفولیته دل از عصبانیت شدید ، کسی که ناگفتنیهای مانده در دل را بر اثر عصبانیت شدید نشان می دهد می گوید ( نیلُمَ اُووُرد بالا )
نیل رنگلغتنامه دهخدانیل رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) ادکن . (یادداشت مؤلف ). نیل فام . کبود نیلی : هوا شد سیاه و زمین نیل رنگ دلیران لشکر به سان پلنگ . فردوسی .بپوشید سهراب خفتان جنگ نش
نیلگونلغتنامه دهخدانیلگون . (ص مرکب ) به رنگ نیل . کبود. لاجوردی . آسمانگون . (ناظم الاطباء). آبی تند. آبی سیر. ادکن . نیل فام . نیل رنگ : هوا گشت چون چادر نیلگون زمین هم به کردار
نیلینلغتنامه دهخدانیلین . (ص نسبی ) نیلی . نیلگون . نیل فام . کبودرنگ . به رنگ نیل : بر سر دریای نیلین تیغ کافر روسیان بر جزیره ٔ رویناس و لنبران انگیخته .خاقانی (دیوان چ عبدالرس
واملغتنامه دهخداوام . (اِ) فام . افام . بام . پام . اوام . پهلوی : اپام (قرض ، دین )، ایرانی : آپمنه # (چیزی که دریافت شود) . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). قرض . (برهان قاطع