نگزیردنلغتنامه دهخدانگزیردن . [ ن َ گ ُ دَ ] (مص منفی ) چاره و علاج نبودن . (یادداشت مؤلف ).- نگزیرد ؛ یعنی چاره ای نباشد و علاج نبود. (برهان قاطع) (از آنندراج ).
نگزردنلغتنامه دهخدانگزردن . [ ن َ زِ دَ ] (مص منفی ) چاره و علاج نبودن . (یادداشت مؤلف ).- نَگْزِرَد ؛ مخفف نگزیرد است ، یعنی چاره نباشد و علاجی نیست . (برهان قاطع) (آنندراج ).
گزیردنلغتنامه دهخداگزیردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) چاره کردن و گزردن . (آنندراج ) : که این بسته [ ضحاک ] را تا دماوند کوه ببر همچنین تازیان بی گروه که نگزیرد از مهتری بهتری سپهبدنژادی و کُندآوری . فردوسی .ترا نگزیرد از بخشنده شاهی