گزیردنلغتنامه دهخداگزیردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) چاره کردن و گزردن . (آنندراج ) : که این بسته [ ضحاک ] را تا دماوند کوه ببر همچنین تازیان بی گروه که نگزیرد از مهتری بهتری سپهبدنژادی و
گزیدنگویش اصفهانی تکیه ای: vedi طاری: dartây(mun) طامه ای: vedâɂan طرقی: vâtâymun کشه ای: dertây(mun) نطنزی: vâdâɂan
ناگزیرلغتنامه دهخداناگزیر. [ گ ُ ] (ق مرکب ) از: نا (نفی ، سلب ) + گزیر [ از: گزیردن = گزردن ]. ناچار. لاعلاج . لابد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناچار. (مؤیدالفضلاء). ناچار. ل
گزیرلغتنامه دهخداگزیر. [ گ ُ ] (اِ) ظ. از وی - چریه . مخفف آن «گزر»، و قیاس شود با گزیردن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چاره و علاج باشد چه ناگزیر ناچار و لاعلاج را گویند و اف