نوشکارلغتنامه دهخدانوشکار. [ ن َ / نُو ش ِ ] (ص مرکب ) شخصی که تازه صیادی اختیار کرده باشد. (آنندراج ). کسی که تازه نخجیر کردن را آموخته باشد. (ناظم الاطباء). تازه شکارچی . شکارچی تازه کار و ناماهر : خون ما را نوشکاران بی محاباریختند
ناآشکارلغتنامه دهخداناآشکار. [ ش ْ / ش ِ ] (ص مرکب ) ناپدید. ناپیدا. خفی . غیر مکشوف . نامشهود. نامرئی . نهفته . || تاریک . مقابل روشن . مبهم . غیر واضح . در پرده . مقابل آشکار. رجوع به آشکار شود.
ناآشکاردیکشنری فارسی به انگلیسیcovert, cryptic, dubious, fuzzy, invisible, lost, misty, nebulous, secret, uncertain
قرنسةلغتنامه دهخداقرنسة. [ ق َ ن َ س َ ] (ع مص ) چشم باز نوشکار را دوخته در کریز نشاندن . (منتهی الارب )(آنندراج ). گویند: قرنس البازی ، کذا قُرْنِس ؛ اذا کرز و خطیت عیناه . (منتهی الارب ). || گریختن و از جنگ برگردیدن خروس . (منتهی الارب ) (آنندراج ).