هیملغتنامه دهخداهیم . (ع ص ، اِ) ج ِ اهیم . (اقرب الموارد). شتران تشنه . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ).
هیملغتنامه دهخداهیم . (اِ) هیمه .هیزم سوختنی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : دلم مرگ پسرعم سوخت و در جانم زد آن آتش که هیمش عرق شریان گشت و دودش روح حیوانی .خاقانی .
هیملغتنامه دهخداهیم . [ هََ ] (ع مص ) شیفته گشتن به عشق . (دهار). دوست داشتن زن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بغیر اراده
هیملغتنامه دهخداهیم . [ هََ ی َ ] (فعل ) صورتی و تلفظی محلی از کلمه ٔ «هستم » یعنی موجودم و حیات دارم و حاضرم . (از آنندراج ) (از برهان ) : هیم به پله ٔ نیکی کم از سپندانی به پ
هیملغتنامه دهخداهیم . [ هَُ ی ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هَیام و هُیام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هیام شود.
هیم الغتنامه دهخداهیم ا. [ هََ مُل ْ لاه ] (ع سوگند) سوگند با خدای . قسم به خدا. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). ایم اﷲ، به ابدال . (از اقرب الموارد). رجوع به هیم شود.
هیم الغتنامه دهخداهیم ا. [ هََ مُل ْ لاه ] (ع سوگند) سوگند با خدای . قسم به خدا. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). ایم اﷲ، به ابدال . (از اقرب الموارد). رجوع به هیم شود.
تنمیةلغتنامه دهخداتنمیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) گوالیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).افزایش و بالیدگی . (غیاث اللغات ). || افزون کردن . (آنندراج ). تنمیه ٔ مال و جز آن