نمودنلغتنامه دهخدانمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص ) نشان دادن . ارائه دادن : بپرسید از او راه فرزند خردسوی بابکش راه بنمود گرد. فردوسی .وگر نیست فرمای تا بگذرم <
نژمودنلغتنامه دهخدانژمودن . [ ن َ دَ ] (مص ) کف گرفتن وصاف نمودن . تصفیه کردن . (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).
نمودنفرهنگ فارسی عمید۱. نشان دادن؛ نمایش دادن؛ نمایاندن.۲. [قدیمی] آشکار کردن۳. (مصدر لازم) [قدیمی] آشکار شدن؛ نمودار شدن.