نظرگاهلغتنامه دهخدانظرگاه . [ ن َ ظَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 455 شود.
نظرگاهلغتنامه دهخدانظرگاه . [ ن َ ظَ ] (اِ مرکب ) مورد نظر. مورد تماشا. که بر آن نظر کنند : شهنشه گفت ای بر نیکوان شاه جمالت چشم دولت را نظرگاه . نظامی . || منظور. هدف : خصوص آن و
نظرگاهلغتنامه دهخدانظرگاه . [ ن َ ظَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه ، در 11 هزارگزی مغرب کوزران ، در دامنه ٔ سردسیری واقع است و 150 نفر سکنه دارد. آبش از چاه تأم
باغ نظرگاهلغتنامه دهخداباغ نظرگاه . [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) از باغها و قصور دلگشای سلطنتی هرات است . (حاشیه ٔ روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ص 347) : حضرت اعلی [ سلطان حسین بایقرا ] ب
نورگاهگویش گنابادی در گویش گنابادی ، گبری به نیایشگاه ، معبد ، مکان عبادت و ارتباط با خدایان اطلاق میشده است.
نورگاهواژهنامه آزادنورگاه:(norgah) در گویش گنابادی (گبری) به نیایشگاه ، معبد ، مکان عبادت و ارتباط با خدایان اطلاق می شده است.
باغ نظرگاهلغتنامه دهخداباغ نظرگاه . [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) از باغها و قصور دلگشای سلطنتی هرات است . (حاشیه ٔ روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ص 347) : حضرت اعلی [ سلطان حسین بایقرا ] ب
مطمحفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. جای نظر انداختن؛ نظرگاه.۲. جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود.
منظرفرهنگ مترادف و متضاد۱. تماشاگاه، منظره، چشمانداز، دورنما ۲. دید، دیدگاه، نظرگاه ۳. لقا ۴. مقبول، موردپسند