نتاجلغتنامه دهخدانتاج . [ ن ِ ] (ع اِ) زه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نسل . نژاد. (ناظم الاطباء). زاده . زاد. || بچه ٔ بهیمه . (فرهنگ نظام ). || هنگام زاییدن . (ناظم الاطبا
نتاجفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نسل و نژاد.۲. آنچه از گله و رمه زاییده شود؛ بچهای که از چهارپایان به وجود آید.
نأآجلغتنامه دهخدانأآج . [ ن َءْ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). الاسد لسرعة وثوبه . (اقرب الموارد). || (ص ) رفیعالصوت . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (المن
نأجلغتنامه دهخدانأج . [ ن َءْج ْ ] (ع مص ) زاری و تضرع کردن به درگاه خدا: نأج نأجاً الی اﷲ؛ صاح و تضرع . (معجم متن اللغة). || بانگ کردن گاو. نُؤاج : ناءَج َ الثورُ نأجاً و
بذر ثبتشدهregistered seedواژههای مصوب فرهنگستاننُتاج بذر بهنژادگر یا مادر یا گزیده که در مراحل تولید، خلوص ژنی و خصوصیات شناسایی آن حفظ شده و به تأیید مراکز گواهیکننده رسیده باشد
بذر مادرfoundation seedواژههای مصوب فرهنگستاننُتاج بذر بهین که برای حفظ خصوصیات شناسنامهای و خلوص ژنی خاص به کار میرود
بذر گزیدهselected seedواژههای مصوب فرهنگستانبذر نُتاج درختان دقیقاً انتخابشده یا نتاج پایههای والدین انتخابی که به نظر میرسد برتری بالقوه دارند
بکرزاییparthenogenesisواژههای مصوب فرهنگستانتولید نُتاج از یک کامۀ نر و ماده بیآنکه لقاحی صورت گیرد