ناقرلغتنامه دهخداناقر. [ ق ِ ] (ع ص ) تیر که بر نشانه رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد) (از ناظم الاطباء). تیر که بر هدف اصابت کند یا تیر که ازهدف نگذرد . (از معجم متن اللغة). || نویسنده ٔ بر سنگ . (فرهنگ نظام ). || آنکه زمین را می کند و سوراخ می کند. الذی ینقر الارض و یثقب . (معجم م
نقرلغتنامه دهخدانقر. [ ن َ ] (ع اِ) آوازکی است که به زدن انگشت ابهام بر وسطی برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). انگشتک و آوازی که از زدن ابهام بر وسطی برآید. (ناظم الاطباء). آوازی که از بشکن زدن برآید. || آوازی از کام و زبان که بدان ستور را رانند. (منتهی الارب ) (از آنندراج
متناکرلغتنامه دهخدامتناکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) خویشتن را نادان نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را نادان مینمایاند. (ناظم الاطباء). || ناشناخته آورنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || با همدیگر دشمنی ورزنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الم
مناکرلغتنامه دهخدامناکر.[ م َ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُنکَر. (از المنجد) (از اقرب الموارد). افعال و اقوال زشت و ناپسند که بر خلاف رضای خداست . منکرات : یکی آنکه در عنفوان جوانی و ریعان کامرانی ... از مناکر و مناهی دست بداشته است . (المعجم چ دانشگاه ص <span class="hl" dir=
تناکرلغتنامه دهخداتناکر. [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) خویشتن را نادان ساختن . (زوزنی ). خویشتن را نادان نمودن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجاهل . (اقرب الموارد). || ناشناخته آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ناشناختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب
تناکرفرهنگ فارسی عمید۱. خود را نادان نمایاندن؛ اظهار نادانی کردن؛ تجاهل.۲. ناشناختن.۳. با همدیگر دشمنی ورزیدن قوم.