ناچمیدهلغتنامه دهخداناچمیده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نچمیده . ناچمان . نخرامیده . رجوع به چمیده شود.
ناآمدهلغتنامه دهخداناآمده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیامده . واقع نشده . که اتفاق نیفتاده است : بگوید همی تا بدان می خوریم غم روز ناآمده نشمریم . فردوسی .نماند که نیکی بر او بگذرد.پی روز ناآ
نامدهلغتنامه دهخدانامده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیامده . ناآمده . || به وقوع ناپیوسته . واقعنشده : یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فرداهمی گویند پنداری که وخشورند یا کندا. دقیقی .از رفته و ن
نامیدهلغتنامه دهخدانامیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) موسوم . (یادداشت مؤلف ). || مترجم . (یادداشت مؤلف ).
ناآمدهفرهنگ فارسی عمید۱. اتفاقنیفتاده؛ رخنداده.۲. (اسم، صفت فاعلی) آنکه هنوز به وجود نیامده؛ متولدنشده: ◻︎ ناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه میکشیم نآیند دگر (خیام: ۹۰).