ناپذیرندهلغتنامه دهخداناپذیرنده . [ پ َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناپذیر. ناپذیرا. نپذیرنده . مقابل پذیرنده .
چاره ناپذیرلغتنامه دهخداچاره ناپذیر. [ رَ / رِ پ َ ] (نف مرکب ) علاج ناپذیر. غیرقابل علاج . چاره ناپذیرنده .
نانیوشندهلغتنامه دهخدانانیوشنده . [ نیوش َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناشنونده . || که نمی نیوشد. که نصیحت شنو نیست . ناپذیرنده : چه می گویم ای نانیوشنده مردترا گوش بر قصه ٔ خواب و خورد.نظامی .
زوال ناپذیرلغتنامه دهخدازوال ناپذیر. [ زَ پ َ ] (نف مرکب ) زوال ناپذیرنده . آنچه فنا نشود. آنچه دوام کند. پایدار. مقابل زوال پذیر: روح جهان زوال ناپذیر است . (فرهنگ فارسی معین ).