ناویلغتنامه دهخداناوی . (ص نسبی ، اِ) سربازی که در خدمت نیروی دریائی است . (از لغات فرهنگستان ). رجوع به ناو به معنی کشتی جنگی شود.
ناویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) وان، ناخدا، دریادار، آدمیرال، دریانورد، افسر دریایی
ناوی شصتلغتنامه دهخداناوی شصت . [ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، در 52 هزارگزی جنوب شرقی ساردوئیه و 14 هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه به دار
ناوی شصتلغتنامه دهخداناوی شصت . [ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، در 52 هزارگزی جنوب شرقی ساردوئیه و 14 هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه به دار
سوخترسان ناوگانfleet oilersواژههای مصوب فرهنگستانناوی که فراوردههای نفتی و مهمات را در مسیر حرکت ناوها تأمین میکند
ناو تدارکاتیsupply shipواژههای مصوب فرهنگستانناوی که کارکنان یا اقلام ضروری را جابهجا میکند متـ . شناور تدارکاتی
ناو تمامبرقیall-electric ship, AESواژههای مصوب فرهنگستانناوی که همۀ سامانههای آن، ازجمله سامانۀ تحرک یا رانش آن، با نیروی برق کار میکند