نازکهلغتنامه دهخدانازکه . [ زُ ک َ / ک ِ ] (اِ) باریکه . تیریز. تریشه . قطعه ٔ باریک از هر چیز: یک نازکه از چیزی ؛ باریکه ای از آن .
نیازکیلغتنامه دهخدانیازکی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به نیازه است . رجوع به نیازه شود. || لعل نیازکی ، رجوع به پیازکی شود. (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به الجماهر صص 81 - 83 شود.
نازکیلغتنامه دهخدانازکی . [ زُ ] (حامص ) نرمی . ملایمت . (ناظم الاطباء) : تا بر تو برگ گل نزند دست روزگاربختت بپروراند در ناز و نازکی . سوزنی . || باریکی . || دقت . (ناظم الاطباء). ظرافت : در آن خدمت بغای
ریزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ی، ذرهای بودن چیز ریز، سرسوزن، اتم، قطره، پودر، ذره، نقطه، چیزکوچک، نازُکه، اپسیلون، مقدار کم
خطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، باریکه، رشته، نازُکه، محور، لین خطکش، میله، میل، تیر خط مستقیم، خط راست، خط منحنی، پارهخط، نیمخط، ضلع، وتر، شعاع، قطر خط نویسهای ◄ خطاطی
لایهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد غشاء، قشر، فیلم، غلاف، چینه، پوسته، رگه، لا، درز، رگ ورقه، نازُکه، صفحه▼ سکو، عرشه، کف، طبقه، اشکوب فلس، پوست لایی آبطلا، آبنقره، آب-، لاک، لعاب، روکار
صفحهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد رق، اسلب، تختال، فویل، کویل رویه، روکش، پوشش، روکار، روپوش لامل، رنده، تراشه، [چیپ]، پوسته، رگه، لا، ورقه، نازکه چیز لایهلایه: ساندویچ، پیاز، حلب، حلبی، آهنِ گالوانیزه (سفید)، تختۀ سهلا صفحۀ گرامافون ◄ وسیلۀ ضبط فضای دوبعدی ◄ مختصات دکارتی، هندسه