موجوددیکشنری عربی به فارسیموجود , هست , داراي هستي , پديدار , باقي مانده , نسخه ء موجود و باقي(ازکتاب وغيره)
موجودلغتنامه دهخداموجود. [ م َ ] (ع ص ، اِ) هست . (آنندراج ). مقابل نیست ومعدوم . هرچه که صحیح باشد سؤال درباره ٔ او، که آیامعدوم گردد. (یادداشت مؤلف ). هست شده . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). هست کرده شده . (آنندراج ) : خردرا اولین موجود دان پس نفس و جسم آن گه <b
موجوددیکشنری فارسی به انگلیسیactual, alive, available, being, going, disposable adj., entity, existent, extant, forthcoming, out, prevailing, stock, substantial
موجوددیکشنری عربی به فارسیموجود , هست , داراي هستي , پديدار , باقي مانده , نسخه ء موجود و باقي(ازکتاب وغيره)
موجودلغتنامه دهخداموجود. [ م َ ] (ع ص ، اِ) هست . (آنندراج ). مقابل نیست ومعدوم . هرچه که صحیح باشد سؤال درباره ٔ او، که آیامعدوم گردد. (یادداشت مؤلف ). هست شده . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). هست کرده شده . (آنندراج ) : خردرا اولین موجود دان پس نفس و جسم آن گه <b
موجوددیکشنری فارسی به انگلیسیactual, alive, available, being, going, disposable adj., entity, existent, extant, forthcoming, out, prevailing, stock, substantial
ناموجودلغتنامه دهخداناموجود. [ م َ / مُو ] (ص مرکب ) مقابل موجود. معدوم : زمانی کز فلک زاید زمان نابوده چون باشدزمان بی جود او موجود و ناموجود بی مبدا.ناصرخسرو.
موجوددیکشنری عربی به فارسیموجود , هست , داراي هستي , پديدار , باقي مانده , نسخه ء موجود و باقي(ازکتاب وغيره)
موجودلغتنامه دهخداموجود. [ م َ ] (ع ص ، اِ) هست . (آنندراج ). مقابل نیست ومعدوم . هرچه که صحیح باشد سؤال درباره ٔ او، که آیامعدوم گردد. (یادداشت مؤلف ). هست شده . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). هست کرده شده . (آنندراج ) : خردرا اولین موجود دان پس نفس و جسم آن گه <b
بهترین فنّاوری بازبَرازش موجودbest available retrofit technology, BARTواژههای مصوب فرهنگستانبهترین فنّاوری در دسترس برای ارتقای عملکرد سامانههای واپایش آلایندهها در تأسیسات ثابت موجود