مهزوملغتنامه دهخدامهزوم . [ م َ ] (ع ص ) لشکر شکست داده شده و جدا کرده شده از قبیله ٔ خود. (ناظم الاطباء) : ام لهم ملک السموات و الارض و ما بینهما فلیرتقوا فی الاسباب جند ما هنالک مهزوم من الاحزاب . (قرآن 10/38 و <span class="hl" dir="l
محجوملغتنامه دهخدامحجوم . [ م َ ] (ع ص ) رجل محجوم ؛ مرد تناور و جسیم . || مرد حجامت گرفته . || بعیرمحجوم ؛ شتر حجام بسته . (منتهی الارب ). شتر پوزبسته .
مهجوملغتنامه دهخدامهجوم . [ م َ ] (ع ص ) بیت مهجوم ؛ خیمه ٔ ستونها فراهم آمده به گشادن رسنها. (منتهی الارب ). خیمه ای که طنابهای وی گسسته و دیرکهای آن به روی هم افتاده باشند. (ناظم الاطباء).
معزوملغتنامه دهخدامعزوم . [ م َ ] (ع ص ) آهنگ نموده و عزم و اراده کرده و قصد نموده . (ناظم الاطباء).
معظوملغتنامه دهخدامعظوم . [ م َ ] (ع ص ) شتر کره ای که استخوان در زبانش شکسته باشند تا شیر نمکد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
حوضلغتنامه دهخداحوض . [ ح َ ] (ع اِ) آبدان . برکه . (منتهی الارب ). جایی که برای آب در زمین سازند. آبگیر. (یواقیت العلوم ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، حیاض ، احیاض . (منتهی الارب ) : بدشت دگر بینمت آبگاه بحوض دگر بینمت آبخور. مسعود
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن