منهمةلغتنامه دهخدامنهمة.[ م َ هََ م َ ] (ع اِ) جای درودگری و جای تراشیدن ازچوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دکان درودگری و نجاری . (ناظم الاطباء). جای درودگری . (از اقرب الموارد).
منعمةلغتنامه دهخدامنعمة. [ م ُ ن َع ْ ع َ م َ ] (ع ص ) زن نیکوزندگانی و نیکوخورش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): امراءة منعمة؛ زن دارای آسایش و رفاهیت . جاریة منعمة؛ دختر خوش گذران نیکوعیش و نیکوخورش . (ناظم الاطباء).
منعمیلغتنامه دهخدامنعمی . [ م ُ ع ِ ] (حامص ) توانگری . مالداری : منعمی زو خواه نه از گنج و مال نصرت از وی خواه نی از عم و خال . مولوی .منعمی پنهان کنی در ذل فقرطوق دولت بندی اندر غل فقر. مولوی (مثنوی چ رمض