لغتنامه دهخدا
منتقع. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) آنکه می کشد شتر را برای مهمان از سفر آمده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاع شود. || خیس شده . که رطوبت به باطن او رسیده باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص <span class="hl" dir