خانه ٔ ششملغتنامه دهخداخانه ٔ ششم . [ ن َ / ن ِ ی ِ ش ِ ش ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از برج سنبله . (آنندراج ). || برجی که از برج طالع ششم افتد و آن خانه بیماری و خوف و خطر است
خانهفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرا، منزل، مسکن، دار، بیت ۲. آپارتمان، کاشانه ۳. اتاق، وثاق، حجره ۴. چاردیواری، سرپناه ۵. اقامتگاه، ساختمانمسکونی، ماوا ۶. کلبه، سراچه ۷. آلونک، کوخ ۸. دولتس
خانهدیکشنری فارسی به انگلیسیabode, home, domicile, dwelling, habitation, house, housing, lodging, menage, ménage, pigeonhole, place, residence, rooms, tenement
شش گاهلغتنامه دهخداشش گاه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نرد)خانه ٔ ششم نرد که برای برگرفتن یک مهره از آن شش خال کعبتین باید. (یادداشت مؤلف ). شش خان : امیر دو مهره در ششگاه
خانلغتنامه دهخداخان . (اِ) خانه . بیت . (صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : گفت با خر
هفت حاللغتنامه دهخداهفت حال . [ هََ ] (اِ مرکب ) همیشه و دایم و علی الدوام و همه حال . (برهان ) : گفت چه طرفه طالعی کز در خانه ٔ ششم مهره به کف ، به هفت حال این همه در مششدری .خاقا
شش خانلغتنامه دهخداشش خان . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) خیمه ٔ مدور و خیمه ٔ گرد و قلندری . (ناظم الاطباء) (از برهان ). خیمه ٔ گرد مدور را گویند و آن را گنبدی نیز خوانند و معرب آن شش
زایجهلغتنامه دهخدازایجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) زایجه لوحه ٔ مربع یا دائره واری است که برای نشان دادن مواضع ستارگان در فلک ، ساخته میشود تا برای بدست آوردن حکم [ طالع ] مولد [ ولادت