منتقعلغتنامه دهخدامنتقع. [ م ُ ت َ ق َ ] (ع ص ) گونه برگردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). رنگ و گونه برگشته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاع شود.
منتقعلغتنامه دهخدامنتقع. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) آنکه می کشد شتر را برای مهمان از سفر آمده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاع شود. || خیس شده . که رطوبت به باطن او رسیده باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص <span class="hl" dir
منتقهلغتنامه دهخدامنتقه . [ م ُ ت َ ق ِه ْ ] (ع ص ) به شده از بیماری و ناقه و دارای نقاهت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منطقهلغتنامه دهخدامنطقه . [ م ِ طَ ق َ / م َ طَ ق َ / ق ِ ] (از ع ،اِ) کمر و هرآنچه بدان کمر کسی و یا میان چیزی را بندند. (ناظم الاطباء). کمر. کمربند. میان . میان بند. ج ، مناطق . (یادداشت مرحوم دهخدا). منطقة
منطقهلغتنامه دهخدامنطقه . [ م ُ ن َطْ طَ ق َ ] (ع ص ) گوسپندی که بر میانش داغ سرخ کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوسفندی که بر کمرگاه او علامتی سرخ نهاده باشد. (از اقرب الموارد). || کمربسته . (منتهی الارب ).
لایۀ جوّatmospheric layer, atmospheric shellواژههای مصوب فرهنگستانهریک از لایهها یا چینههای جوّ زمین متـ . منطقۀ جوّ atmospheric region
چینلغتنامه دهخداچین . (اِخ ) در مآخذ اسلامی صین قسمت مرکزی و شرقی آسیا که بیش از یک دوم این قاره را اشغال کرده است بر طبق مآخذ سازمان ملل متحد، از حیث وسعت سومین مملکت کره ٔ زمین است (اولی اتحاد جماهیر شوروی و دومی کانادا) پرجمعیت ترین ممالک زمین . نیز هست از شمال به سیبریه و جمهوری مغولستان
منطقهلغتنامه دهخدامنطقه . [ م ِ طَ ق َ / م َ طَ ق َ / ق ِ ] (از ع ،اِ) کمر و هرآنچه بدان کمر کسی و یا میان چیزی را بندند. (ناظم الاطباء). کمر. کمربند. میان . میان بند. ج ، مناطق . (یادداشت مرحوم دهخدا). منطقة
منطقهلغتنامه دهخدامنطقه . [ م ُ ن َطْ طَ ق َ ] (ع ص ) گوسپندی که بر میانش داغ سرخ کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوسفندی که بر کمرگاه او علامتی سرخ نهاده باشد. (از اقرب الموارد). || کمربسته . (منتهی الارب ).
منطقهفرهنگ فارسی عمید۱. (جغرافیا) هریک از قسمتهای پنجگانۀ کرۀ زمین که از لحاظ درجۀ حرارت تقسیم شده: منطقهٴ حاره، منطقهٴ معتدلهٴ جنوبی، منطقهٴ معتدلهٴ شمالی، منطقهٴ منجمدۀ جنوبی، منطقهٴ منجمدۀ شمالی.۲. (نظامی) جبهۀ جنگ.
منطقهدیکشنری فارسی به انگلیسیarea, district, division, part, region, sector, sphere, territory, tract, ward, zone
منطقهلغتنامه دهخدامنطقه . [ م ِ طَ ق َ / م َ طَ ق َ / ق ِ ] (از ع ،اِ) کمر و هرآنچه بدان کمر کسی و یا میان چیزی را بندند. (ناظم الاطباء). کمر. کمربند. میان . میان بند. ج ، مناطق . (یادداشت مرحوم دهخدا). منطقة
منطقهلغتنامه دهخدامنطقه . [ م ُ ن َطْ طَ ق َ ] (ع ص ) گوسپندی که بر میانش داغ سرخ کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوسفندی که بر کمرگاه او علامتی سرخ نهاده باشد. (از اقرب الموارد). || کمربسته . (منتهی الارب ).
منطقهفرهنگ فارسی عمید۱. (جغرافیا) هریک از قسمتهای پنجگانۀ کرۀ زمین که از لحاظ درجۀ حرارت تقسیم شده: منطقهٴ حاره، منطقهٴ معتدلهٴ جنوبی، منطقهٴ معتدلهٴ شمالی، منطقهٴ منجمدۀ جنوبی، منطقهٴ منجمدۀ شمالی.۲. (نظامی) جبهۀ جنگ.
صور منطقهلغتنامه دهخداصور منطقه . [ ص ُ وَ رِ م ِ / م َ طَ ق َ / ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به صور فلکی شود.
ارزیابی منطقهarea assessmentواژههای مصوب فرهنگستانگردآوری پیوستۀ اطلاعات در خلال عملیات به دستور فرمانده که ممکن است اطلاعات پیشین را تأیید یا تکمیل یا تصحیح یا رد کند