منتفیلغتنامه دهخدامنتفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نیست شونده . (غیاث ). نیست شونده و دورشونده و یکسوی گردنده . (آنندراج ). دورشده و یکسوگردیده و نیست و نابود شده .(ناظم الاطباء). از بین رونده . از میان رفته . سپری شده : چه روح در این کشف به مشاهده متفرد بودو کذب از او منتفی
منطفیلغتنامه دهخدامنطفی ٔ. [ م ُ طَ ف ِءْ ] (ع ص ) آتش فرومرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فروکشته . فرومیرانیده . خاموش کرده . فرونشانده . (آتش ، حرارت و مانند آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل بعد و انطفاء شود.
منطفیلغتنامه دهخدامنطفی . [ م ُ طَ ] (ع ص ) چراغ فرونشیننده ، یا آتش و گرمی فرونشیننده . (غیاث ) (آنندراج ). خاموش شده و فرومرده و فرونشانده . (ناظم الاطباء). خاموش . مرده . فرومرده . کشته (آتش ). سردشده . فرونشانده (آتش ، چراغ ، شمع و امثال آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا) :</span
منطفیلغتنامه دهخدامنطفی . [ م ُ طَ ] (ع ص ) چراغ فرونشیننده ، یا آتش و گرمی فرونشیننده . (غیاث ) (آنندراج ). خاموش شده و فرومرده و فرونشانده . (ناظم الاطباء). خاموش . مرده . فرومرده . کشته (آتش ). سردشده . فرونشانده (آتش ، چراغ ، شمع و امثال آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا) :</span
خموشفرهنگ مترادف و متضاد۱. خاموش، بیفروغ، ناروشن، منطفی ۲. آرام، بیصدا، خمود، ساکت، صامت ≠ شلوغ، گویا
منطفیلغتنامه دهخدامنطفی ٔ. [ م ُ طَ ف ِءْ ] (ع ص ) آتش فرومرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فروکشته . فرومیرانیده . خاموش کرده . فرونشانده . (آتش ، حرارت و مانند آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل بعد و انطفاء شود.
منطفیلغتنامه دهخدامنطفی . [ م ُ طَ ] (ع ص ) چراغ فرونشیننده ، یا آتش و گرمی فرونشیننده . (غیاث ) (آنندراج ). خاموش شده و فرومرده و فرونشانده . (ناظم الاطباء). خاموش . مرده . فرومرده . کشته (آتش ). سردشده . فرونشانده (آتش ، چراغ ، شمع و امثال آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا) :</span
منطفیلغتنامه دهخدامنطفی ٔ. [ م ُ طَ ف ِءْ ] (ع ص ) آتش فرومرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فروکشته . فرومیرانیده . خاموش کرده . فرونشانده . (آتش ، حرارت و مانند آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل بعد و انطفاء شود.
منطفیلغتنامه دهخدامنطفی . [ م ُ طَ ] (ع ص ) چراغ فرونشیننده ، یا آتش و گرمی فرونشیننده . (غیاث ) (آنندراج ). خاموش شده و فرومرده و فرونشانده . (ناظم الاطباء). خاموش . مرده . فرومرده . کشته (آتش ). سردشده . فرونشانده (آتش ، چراغ ، شمع و امثال آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا) :</span