منطفیلغتنامه دهخدامنطفی ٔ. [ م ُ طَ ف ِءْ ] (ع ص ) آتش فرومرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فروکشته . فرومیرانیده . خاموش کرده . فرونشانده . (آتش ، حرارت و مانند آن ). (یا
منطفیلغتنامه دهخدامنطفی . [ م ُ طَ ] (ع ص ) چراغ فرونشیننده ، یا آتش و گرمی فرونشیننده . (غیاث ) (آنندراج ). خاموش شده و فرومرده و فرونشانده . (ناظم الاطباء). خاموش . مرده . فروم
منتفیلغتنامه دهخدامنتفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نیست شونده . (غیاث ). نیست شونده و دورشونده و یکسوی گردنده . (آنندراج ). دورشده و یکسوگردیده و نیست و نابود شده .(ناظم الاطباء). از ب
منطفةلغتنامه دهخدامنطفة. [ م ُ ن َطْ طَ ف َ ] (ع ص ) گوشواره پوشیده .(ناظم الاطباء): وصیفة منطفة؛ داه یا کنیزک گوشواره پوشیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مصطفیفرهنگ نامها(تلفظ: mostafā) (عربی) (در قدیم) برگزیده ، صاف کرده شده ؛ (در اعلام) از القاب حضرت رسول اکرم محمد بن عبدالله (ص) .
خاموش کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ساکت کردن، بیسروصدا کردن ۲. کشتن، فروکشتن، منطفی کردن ۳. قطع کردن (جریانبرق) ۴. خفه کردن، سرکوب کردن ۵. فرونشاندن، آرام کردن
خموشفرهنگ مترادف و متضاد۱. خاموش، بیفروغ، ناروشن، منطفی ۲. آرام، بیصدا، خمود، ساکت، صامت ≠ شلوغ، گویا