ممتدلغتنامه دهخداممتد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) کشیده شده و درازشده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باامتداد و غیرمنقطع : مکیان را عز یکی بد صد شده تا قیامت عزشان ممتد شده . مولوی (مثن
ممتدیلغتنامه دهخداممتدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آنکه می کشد و امتداد می دهد. || طولانی . (ناظم الاطباء).
ممتدرلغتنامه دهخداممتدر. [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) کلوخ گیرنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه مَدَر (= کلوخ ) گیرد. رجوع به امتدار شود.
ممتدشلغتنامه دهخداممتدش . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) گیرنده یا رباینده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به امتداش شود.
ممتداتلغتنامه دهخداممتدات . [ م ُ ت َدْ دا ](ع ص ، اِ) ج ِ ممتدة. رجوع به ممتدة و ممتد شود. || مقادیر و کمیات و صور. (اسفار ج 2 ص 127).
ممتداتلغتنامه دهخداممتدات . [ م ُ ت َدْ دا ](ع ص ، اِ) ج ِ ممتدة. رجوع به ممتدة و ممتد شود. || مقادیر و کمیات و صور. (اسفار ج 2 ص 127).
ممتدیلغتنامه دهخداممتدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آنکه می کشد و امتداد می دهد. || طولانی . (ناظم الاطباء).
ممتدرلغتنامه دهخداممتدر. [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) کلوخ گیرنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه مَدَر (= کلوخ ) گیرد. رجوع به امتدار شود.
ممتدشلغتنامه دهخداممتدش . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) گیرنده یا رباینده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به امتداش شود.