مفلیلغتنامه دهخدامفلی . [ م ُ ] (ع ص ) فرس ٌ مُفل ؛ اسبی با کره . (مهذب الاسماء). اسب ماده ٔ با بچه ٔ از شیر باز کرده . مفلیة. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفالیلغتنامه دهخدامفالی . [ م َ ] (اِخ ) نام یکی از عشایر طایفه ٔ نصار که در جزیرة الخضر و گسبه ، بر کنار خلیج بوشهر زندگانی می کنند. و رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 91 شود.
مفللغتنامه دهخدامفل . [ م ُ ف ِل ل ] (ع ص ) به زمین خشک بی نبات رسنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به افلال شود.
مفلحلغتنامه دهخدامفلح . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) رستگار. (دهار). نیکبخت . (مهذب الاسماء). پیروزی یابنده و رستگار. (آنندراج ). رستگار و پیروزمند. (ناظم الاطباء). ج ، مفلحین : فأمّا من تاب و آمن و عمل صالحاً فعسی ̍ أن یکون من المفلحین . (قرآن 67/28
مفلحیلغتنامه دهخدامفلحی . [ م ُ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مفلح که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).