معکنلغتنامه دهخدامعکن . [ م ُ ع َک ْ ک َ ] (ع ص ) آنکه از فربهی شکمش دارای نورد یا چین باشد. (ناظم الاطباء). || انبوه و درهم فشرده و پرچین و شکن : نماز شامگاهی گشت صافی ز روی آس
معکنةلغتنامه دهخدامعکنة. [ م ُ ع َک ْ ک َ ن َ ] (ع ص )جاریة معکنة؛ دختر که شکمش نورد و شکن دار باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دختری که از فربهی شکمش نورددار و باچین باشد. (ناظم
معدندیکشنری عربی به فارسیفلز , ماده , جسم , فلزي , ماده مذاب , سنگ ريزي کردن , فلزي کردن , با فلزپوشاندن , ماده معدني , کاني , معدني , اب معدني , معدن
معکنةلغتنامه دهخدامعکنة. [ م ُ ع َک ْ ک َ ن َ ] (ع ص )جاریة معکنة؛ دختر که شکمش نورد و شکن دار باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دختری که از فربهی شکمش نورددار و باچین باشد. (ناظم
ماردیلغتنامه دهخداماردی . [ رِ ] (ص ) رنگ سرخ و گلگون را گویند مطلقاً. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). سرخ را گویند. (جهانگیری ) (از صحاح الفرس ) : خروشان و کفک افکنان و س
شامگاهیلغتنامه دهخداشامگاهی . (ص نسبی ) منسوب به شامگاه .- ابر شامگاهی ؛ ابر که بوقت مغرب برآید. ابر که بوقت فروشدن خورشید و آغازیدن شب بر آسمان پیدا آید و ببارد : همی نثار کند اب
صافی گشتنلغتنامه دهخداصافی گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پاکیزه شدن . روشن شدن . شفاف شدن : روز خوش گشت و هواصافی و گیتی خرم آبها جاری و می روشن و دلها بی غم . فرخی .نماز شامگاهی گشت
چولغتنامه دهخداچو. [ چ ُ ] (حرف اضافه ) (ادات تشبیه ) مخفف و مرادف چون است . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بمعنی مانند است . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). کلمه ٔ تشبیه و ب