معزلغتنامه دهخدامعز. [ م َ ] (ع مص ) جدا کردن بز را از گوسفند. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معزلغتنامه دهخدامعز. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمعَز و مَعزاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به امعز و معزاء شود.
معزلغتنامه دهخدامعز. [ م ُ ع ِزز ] (ع ص ) گرامی دارنده . (آنندراج ). کسی که تعظیم می کند و عزیز می دارد. (ناظم الاطباء). عزیزکننده . عزت بخش . مقابل مُذِل ّ. (یادداشت به خط مرح
مازفرهنگ مترادف و متضاد۱. آژنگ، چین، شکن، شکنج ۲. مازن، مازو، مازوج ۳. ترک، رخنه، شکاف ۴. مازن، مازو، مازه، گلکاو
معزبن بادیسلغتنامه دهخدامعزبن بادیس . [م ُ ع ِزْ زِ ن ِ ] (اِخ ) ابن منصور صنهاجی (398-454 هَ . ق .) از ملوک دولت صنهاجیه در افریقیه است . در منصوریه (از اعمال افریقیه ) ولادت یافت و پ