معرقلغتنامه دهخدامعرق . [ م ُ رَ ] (ع ص ) شراب معرق ؛ شراب رگ دار از آب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شراب آمیخته با اندکی آب . (ناظم الاطباء). و رجوع به مُع
معرقلغتنامه دهخدامعرق . [ م َ رَ ] (ع مص ) باز کردن و خوردن گوشتی راکه بر استخوان باشد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رفتن . (از منتهی الار
معرقلغتنامه دهخدامعرق . [ م ُ ع َرْ رَ ] (ع ص ) می به آب آمیخته . (مهذب الاسماء). شراب رگ دار از آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شراب آمیخته با اندکی آب . (ناظ
مارغلغتنامه دهخدامارغ . [ رِ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احمق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مارقلغتنامه دهخدامارق . [ رِ ] (ع ص ) آن تیر که از نشانه بگذرد و بیفتد. (مهذب الاسماء). بیرون گذرنده از نشانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مرتد و خارج شده از دین . ج ، مارق
معرق کاریلغتنامه دهخدامعرق کاری . [ م ُ ع َرْ رَ ] (حامص مرکب ) ساختن یا نصب کاشیهای معرق . معرق کاری در قرن 6 هجری یعنی در دوره ٔ سلجوقیان به سمت کمال رفت و بسیار متداول گردید. در ق
معرق کاریفرهنگ انتشارات معین( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - ساختن کاشی های معرق . 2 - نوعی کار با چوب از صنایع دستی که در آن یک طرح یا نقش را با کنار هم چسباندن قطعات بریده شده چوب پیاده
معرق کارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که معرق میسازد.۲. آنکه کاشیهای معرق را در ساختمانها نصب میکند.
معرق کاریلغتنامه دهخدامعرق کاری . [ م ُ ع َرْ رَ ] (حامص مرکب ) ساختن یا نصب کاشیهای معرق . معرق کاری در قرن 6 هجری یعنی در دوره ٔ سلجوقیان به سمت کمال رفت و بسیار متداول گردید. در ق
معرق کاریفرهنگ انتشارات معین( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - ساختن کاشی های معرق . 2 - نوعی کار با چوب از صنایع دستی که در آن یک طرح یا نقش را با کنار هم چسباندن قطعات بریده شده چوب پیاده
معرق کارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که معرق میسازد.۲. آنکه کاشیهای معرق را در ساختمانها نصب میکند.
معرقاتلغتنامه دهخدامعرقات . [ م ُ ع َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ معرقة. داروهایی خوی آور. ادویه ای که عرق از مسامات برآرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مُعَرِّق و معرقة شود.
معرقةلغتنامه دهخدامعرقة. [ م ُ ع َرْ رِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث مُعَرِّق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معرق شود.- ادویه ٔ معرقة ؛ داروهایی که خوی از مسامات بیرون آرد. (یادد