معترشلغتنامه دهخدامعترش . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) سوارشونده بر ستور. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتراش شود. || عریش سازنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). و رجوع به عریش و اعتراش شود.
محترزلغتنامه دهخدامحترز. [ م ُ ت َ رَ ](ع ص ) نعت مفعولی از احتراز. رجوع به احتراز شود.- بلای محترز ؛ بلای اجتناب پذیر : عاقل آن باشد که عبرت گیرد ازمرگ یاران و بلای محترز. مولوی .- نامحت
محترزلغتنامه دهخدامحترز. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آگاه و خبردار و هوشیار و دوراندیش . (ناظم الاطباء). || دوری گزیننده . پرهیزکننده و خویشتن را نگهدارنده . (آنندراج ) (غیاث ) : بیار باده کجا بهتر است باده هنوزکه تو به باده ز چنگ زمانه محترزی .