معتاوانNarateenواژههای مصوب فرهنگستانانجمنی برای اجرای برنامۀ دوازدهقدمی متشکل از معتاوندهای نوجوانی که در ارتباط مستمر با یک فرد معتاد بودهاند * واژۀ معتاوان از ادغام دو واژۀ معتاوند و نوجوان، به قیاس با صورت لاتین آن، ساخته شده است
معثونلغتنامه دهخدامعثون . [ م َ ] (ع ص ) طعام بوی گرفته و تباه از دود. عَثِن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
معطونلغتنامه دهخدامعطون . [ م َ ] (ع ص ) پوست در دباغ نهاده و نرم نموده جهت دباغت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پوست گنده و تباه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).