ندوةلغتنامه دهخداندوة. [ ن َدْ وَ ] (ع اِ) انجمن . (دستوراللغة). گروه وانجمن روزانه . (منتهی الارب ). گروه . انجمن . (ناظم الاطباء) جماعت . (اقرب الموارد). || هر خانه ای که در آ
ندوةلغتنامه دهخداندوة. [ ن ُ دُوْ وَ ] (ع اِمص ) تری . (ناظم الاطباء). || (مص ) تر شدن . نداوة. (از المنجد). رجوع به نداوة شود.
ندوةلغتنامه دهخداندوة.[ ن ُدْ وَ ] (ع اِ) آبشخور شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آب خوردن گاه شتر. (فرهنگ خطی ).
باب الندوةلغتنامه دهخداباب الندوة. [ بُن ْ ن َ وَ ] (اِخ ) یکی از چهار در دیوار شمالی مسجد حرام (مکه ٔ معظمه ) :... و چون از آن [ باب العجله ] بگذری بمیانه ٔ ضلع شمالی باب الندوة بدو
باب الندوةلغتنامه دهخداباب الندوة. [ بُن ْ ن َ وَ ] (اِخ ) یکی از چهار در دیوار شمالی مسجد حرام (مکه ٔ معظمه ) :... و چون از آن [ باب العجله ] بگذری بمیانه ٔ ضلع شمالی باب الندوة بدو
غمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ندوه، حُزن، محنت، عزاداری، سوگ، ماتم، سوگواری ملال، أسف، تأسف، اندیشه، باردل، ناله، تأثر، تألم، تحسر احساس غربت، غم غربت، غم گذشته خوردن، می
پارلمانلغتنامه دهخداپارلمان . [ ل ُ / ل ِ] (فرانسوی ، اِ) مجلس عوام . مجلس شوری . مجلس شورای ملی . ندوَة. دارالنَدوَة. || انجمن بزرگان مملکت در دربار سابق فرانسه . || دیوان عالی عد
دارالندوةلغتنامه دهخدادارالندوة. [ رُن ن َدْ وَ ](اِخ ) بنایی بود که قصی بن کلاب بن مره هنگامی که والی مکه بود آن را بنا کرد تا مردم در آنجا به مشورت درامور پردازند. لفظ ندوه مأخوذ