مصاحلغتنامه دهخدامصاح . [ م ُ ] (ع اِ) یکی مصاحات . واحد مصاحات . (از ناظم الاطباء). رجوع به مصاحات شود.
مسائحلغتنامه دهخدامسائح . [ م َ ءِ ] (ع اِ) مسایح . ج ِمسیحة. (اقرب الموارد). رجوع به مسیحة و مسایح شود : مسایل انهار و مسائح امطار معابر سیحون به فضول انواء و سیول انداء پر کرده بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 290). || نوعی از سرب که بیرون
مساءةلغتنامه دهخدامساءة. [ م َ ءَ ] (ع اِ) زشت و قبیح از گفتار و کردار.(اقرب الموارد). || بدی . ج ، مساوی . (منتهی الارب ). عیب و رسوائی و بدی . (ناظم الاطباء). || اندوه . (منتهی الارب ). و رجوع به مساوی شود.
مساءةلغتنامه دهخدامساءة.[ م َ ءَ ] (ع مص ) مصدر میمی است فعل ساء را. (منتهی الارب ). انجام دادن آنچه را سبب اکراه یا غم دیگری شود. (اقرب الموارد). سَوء. مساء. رجوع به سوء شود.
مسائیةلغتنامه دهخدامسائیة. [ م َ ی َ / م َ ئی ی َ ] (ع مص ) مصدر فعل ساء است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). سوء. مساء. مساءة. رجوع به سوء و مساءة شود.
مصاحفیلغتنامه دهخدامصاحفی . [ م َ ح ِ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن موسی مصاحفی ، مکنی به ابوحبیب (متوفی به سال 351 هَ . ق .). از راویان بود و از ابویحیی سهل بن عمار و جز او حدیث شنید. (از لباب الانساب ).
مصاحفیلغتنامه دهخدامصاحفی . [ م َ ح ِ فی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به مصاحف که جمع مصحف است . (از لباب الانساب ).
مصاحاتلغتنامه دهخدامصاحات . [ م ُ ] (ع اِ) چرمهای شتربچگان که گیاه پر کرده دارند تا ناقه گمان برد که بچه ٔ اوست . (منتهی الارب ). پوست شتربچگان آگنده از کاه و جز آن که برای ماده شتران شیرده حاضر می کنندتا گمان برند که بچه ٔ خود آنهاست . (ناظم الاطباء).
مصاحبینلغتنامه دهخدامصاحبین . [ م ُ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مصاحب (در حالت نصبی و جری ). اصحاب . یاران . همدمان و هم نشینان : مصاحبین او همه دانشمندان بودند. و رجوع به مصاحب شود.
مصاحرلغتنامه دهخدامصاحر. [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) آنکه آشکارا حرب کند نه به فریب ، و همچنین است در غیر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه آشکارو در صحرا با حریف خود جنگ کند نه به فریب . || آنکه هر کاری را آشکارا کند. (ناظم الاطباء).
مصاحفیلغتنامه دهخدامصاحفی . [ م َ ح ِ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن موسی مصاحفی ، مکنی به ابوحبیب (متوفی به سال 351 هَ . ق .). از راویان بود و از ابویحیی سهل بن عمار و جز او حدیث شنید. (از لباب الانساب ).
مصاحفیلغتنامه دهخدامصاحفی . [ م َ ح ِ فی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به مصاحف که جمع مصحف است . (از لباب الانساب ).
مصاحاتلغتنامه دهخدامصاحات . [ م ُ ] (ع اِ) چرمهای شتربچگان که گیاه پر کرده دارند تا ناقه گمان برد که بچه ٔ اوست . (منتهی الارب ). پوست شتربچگان آگنده از کاه و جز آن که برای ماده شتران شیرده حاضر می کنندتا گمان برند که بچه ٔ خود آنهاست . (ناظم الاطباء).
مصاحبینلغتنامه دهخدامصاحبین . [ م ُ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مصاحب (در حالت نصبی و جری ). اصحاب . یاران . همدمان و هم نشینان : مصاحبین او همه دانشمندان بودند. و رجوع به مصاحب شود.
مصاحرلغتنامه دهخدامصاحر. [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) آنکه آشکارا حرب کند نه به فریب ، و همچنین است در غیر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه آشکارو در صحرا با حریف خود جنگ کند نه به فریب . || آنکه هر کاری را آشکارا کند. (ناظم الاطباء).