مشقلغتنامه دهخدامشق . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ امشق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به امشق شود.
مشغلغتنامه دهخدامشغ. [ م َ] (ع مص ) نوعی از خوردن چیزی چون خیار و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خوردن غیر شدید چون خوردن خیار و مانند آن . (از اقرب الموا
مشغلغتنامه دهخدامشغ. [ م ِ ] (ع اِ) گِل سرخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گلی سرخ که با آن رنگ میکنند. (ناظم الاطباء). مَغْرة، و آن گِلی سرخ است . (از اقرب الموارد).
larkدیکشنری انگلیسی به فارسیزشت، شوخی، روش زندگی، قزلاخ، خوشی، چکاوک و گونه های مشابه ان، شوخی کردن، چکاوک شکار کردن، دست انداختن، از روی مانع با پرش اسب جهیدن
ممارسةدیکشنری عربی به فارسیمشق , ورزش , تمرين , تکرار , ممارست , تمرين کردن , ممارست کردن , پرداختن , برزش , برزيدن
مشقاءلغتنامه دهخدامشقاء. [ م َ ] (ع ص ) مؤنث اَمْشَق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مؤنث امشق ، زنی که هر دو شکم رانش به هم خورده باشد. ج ، مُشق . (ناظم الاطباء).